نقش جوانان در مبارزه با افراط گرایی خشونت
افراط گرایی به حیث یک واقعیت فرهنگی، سیاسی و تاریخی در جامعه ماست.
مصطفی کمال
خواننده محترم ماهنامه پیام جوان، اجتماع مدنی و
فرهنگی جوانان افغانستان به تاریخ 2 ثور سال روان خورشیدی، کنفرانس را تحت عنوان«
نقش جوانان در مبارزه با افراط گرایی خشونت آمیز» با حضور کارشناسان حوزه مطالعات
اسلامی و جوانان در سالون کنفرانس های موسسه تحصیلات عالی افغانستان برگزار نمود. کارشناسان
دعوت شده از جمله جناب استاد علی امیری، پژوهشگر مطالعات اسلامی در این کنفرانس
پیرامون عوامل رشد افراط گرایی به سخنرانی پرداختند. اینک شما متن سخنرانی آقای
امیری را در اینجا می خوانید.
***
من با چهار نکته در موضوع که مشخص شده است یاد
آوری میکنم. افراط گرایی به حیث یک واقعیت فرهنگی، سیاسی و تاریخی در جامعه ماست.
افراط گرایی یک وضعیت عمومی و همگانی است که دو ویژگی دارد؛ بستگی به این که ویژه
گی ها در کدام بخش جامعه و حتا در شخص بیشتر باشد، ما به مرض افراط گرایی مبتلا
هستیم. بنابراین اگر میخواهیم که یک مبارزه واقعی علیه افراط گرایی در جامعه به
راه اندازیم، در قدم اول باید تحلیل خود را از افراطیت به حیث وضعیت روشن سازیم.
افراطیت به حیث وضعیت دارای دو ویژه گی است؛ خشونت
گرایی و خرد گریزی. در جامعه که همه مسایل با سر انگشت زور و نیروی اجبار حل
میشود، در او جامعه خواه ناخواه عقلانیت به حاشیه رفته است وخشونت درمحور کانون
بازگشته است. این صفت یک فرد نیست، بیماری
خاص گروه یا افراد خاص نیست. به هر میزان که به مسایل انسانی، اجتماعی و سیاسی خود با خشونت و زور بر خلاف منطق
برخورد میکنیم ما خود غرق در افراطیت و دچار بلایی افراط گرایی هستیم.
به نظر من خوب است که ریشه یی تر به قضیه برخورد
کنیم و تعریف خود را از افراط گرایی دقیق تر کنیم. ما به هرمیزان که به هر مسایل انسانی، اجتماعی و سیاسی خود از خرد و
منطق فاصله بگیریم به همان میزان ما غرق در افراط گرایی هستیم. افراط گرایی دو
ویژگی دارد؛ هم میتواند صفت بیماری فرد و هم میتواند بیماری اجتماعی باشد. من فکر
میکنم اگر ما این دو شاخص را مدنظر بگیریم
خرد گریزی و خشونت گرایی متاسفانه در جامعه ما در مجموع اختصاص به گروه های افراطی
که انتحار، انفجار و خودکشی میکند ندارد.
متاسفانه جامعه در مجموع در میزان زیادی غرق افراط گرایی شده است.
خرد
گریزی تفاهم را نابود میکند و خشونت گرایی کینه توزی را در جامعه توسعه میدهد. ببینیم در جامعه به چی
میزان با تفاهم برخورد میکنم و به چی میزان صلح صفا در بین ما برقرار است که ما از
کینه و کدورت دورهستیم. متاسفانه در هر دو موضوع برعکس است ما در ماجرایی تشکیل
دولت وحدت ملی اگر مداخله جامعه جهانی نمی بود به دامنه پرتگاه رسیده بودیم. ما
اماده گی هر نوع خشونت را در هر سطوح مختلف
داریم. صلح صفا کم است و کینه توزی زیاد است. همین طور معقولیت برخورد ما نسبت به
مسایل با یک نوع خرد و عقلانیت برخورد بکنیم. بناً پس یکبار دیگر خواهش میشود صرفآ
من نیستم و کسی دیگر است این مسله را تشدید
میکند، خشونت را توسعه میدهد ولی حل نمی کند. باید بپذیریم بخشی از خشونت بر ما و
شما نیز بر میگردد. به هر ترتیب این یک وضعیت اجتماعی است، افراط گرایی در جامعه
ما حضور دارد و در وجود همه ما و شما کم و بیش است. پس چی باید کرد ؟ میخواهم اشاره کنم چطور این وضعیت
بوجود آمد.
در نکته
سوم باید بگویم چی باید کرد ؟ جامعه مدنی و دولت چی میتواند بکند ؟ آیا این مسله
در توانایی و ظرفیت ما است یا خیر؟ دلیل
حضور افراط گرایی یک نوع شکاف بین تجربه زیسته شده و اکنون است. ببینید هیچ جامعه
ی در حال زنده گی نمی کند. چون هر جامعه خلاصه دارای یک گذشته، حال و آینده دارد.
وقتیکه
بین گذشته و حال شکاف بمیان آمده آینده خود به خود نابود می شود. خیال نکنید اگر
ما اکنون را در دست نداریم؛ میتوانم آینده داشته باشیم. ریشه های آینده اکنون
ساخته میشود و آینده را ما و شما می سازیم ولی چون بین اکنون و گذشته یک شکاف وجود
دارد. ما در گذشته یک تجربه زیسته داریم. مثلاً در قرن هفت بخش اعظیم جهان اسلام
بخصوص شرق تحت حاکمیت مغول ها رفتند و ما یک قرن حاکمیت غیر اسلامی داشتیم نا
مسلمان ها در اینجا حاکم بودند. افراط گرایی در اینجا کی خود را انتحار کرد ؟ به
لحاظ تاریخی این پدیده بر می گردد به نسبت
گذشته خود و مسلمانی خود را که در گذشته داشتیم
درک نمیکنیم؛ این یک واقعیت است. امام ابو حنیفه (رح) فتوا میداد: "هر کسی کی
رو به قبله نماز بخواند او دیگر اسلام است".
امروز قتل یک انسان مثلی آب خوردن صادر میشود.
پس این واقعیت امروز به واقعیت گذشته پیوند ندارد. شکاف ایجاد شده و تجربه زیسته
گذشته داشتیم امروز نداریم. این تجربه زیسته امروز ادامه پیدا نکرده. ما فعلا
بدنبال علم نیستم، دغدغه فهم نداریم و شکاف ایجاد شده بین زیست گذشته و امروز
چارچوب فرهنگی نداریم و این چارچوب در گذشته از بین رفته و این برای جامعه ما و
جوانان ما سبب رقابت رنگارنگ ایدیولوژی ها می شود. چون چیزی از گذشته برای ما
منتقل نشده و بخاطریکه یک شکاف وجود داشته. درست است ما جعفری، حنفی هستیم .ما رسمآ مسلمان
هستیم ولی واقعیت همان تجربه اسلام عهد زرین اسلام به ما منتقل نشده است. ما میشود
رسمآ حنفی باشیم ولی عملا ما سلفی فکر
کنیم.
دقیقآ ریشه افراط گرایی از همین جاست. امکان
دارد ما افراط گرا شویم، انتحارگرا شویم هر چیز دیگر شویم. بخاطر که چارچوب فرهنگی
ما تخریب شده، چرا در بخش های مردم عوام، موج افراط گرایی و تبلیغات ساحرانه قرار
نگرفته لیکن به لحاظ عملی وجود داشته باشد. من تایید میکنم جناب محقق صاحب اشاره
به نظام تعلیم و تربیتی کشور داشتند. بلی
این نظام از باسواد کردن نسل جوان ما ناکام است. یعنی چی ؟ وظیفه تعلیم تربیه چی
است ؟
وظیفه تعلیم و تربیه در قدم اول انتقاد است. شما
باید در قدم اول منتقل کنید. شما نمیتواند هر روز کاریکولم تغییر بدهید. یکی غایت
است که قابلیت های بشری را تقویت کنید. در نظام ما بجا تقویت، استعداد ها سرکوب می
شود. غایت هر نظام همین است که قابلیت توانایی های بشری به فعلیت برسد. تازه چی را
منتقل میکند، نظام تعلیم و تربیه مبتنی بر
یک دانایی است و این دانایی برای اساس نقد منتقل میشود. بناً چیزی انتقال نکرده را
چی نقد بکنید. جوانان که یک سطر از اسلام نه خوانده؛ میخواهد دوره امپراطورامویان
را احیا بکند. شما هیچ چیزی از گذشته نمیدانید، پس ریشه افراطگرایی در این گسست است در همین شکاف است.
به هر حال دلیل چی است ؟ چی کار میتوانیم
بکنیم ؟ دولت نمیتواند این شکاف را پر کند ؟ بخاطریکه شما به گذشته برگردید. بخشی
از مشکلات افغانستان، مشکل در دولت سازی بوده است.
در نیم قرنی از دوران امیر شیر علی خان ما بحران
دولت سازی داشتیم و ما هیچگاه موفق نشدیم دولت بسازیم. بحران دولت بسیار جدی بود.
دولت فعلی افغانستان حاصل تعامل نیروه های سیاسی در داخل افغانستان نیست. این برایند از یک مصلحت سنجی بین المللی است. درنقش که ما دولت داریم، بیشتر آنچه که الزامات
که ما در داخلی داشته باشیم، الزامات بین المللی تعیین کننده است. جهان تصمیم گرفت افغانستان کانون خشونت شده است،
دولت دراینجا بسازیم. حالا جهان تصمیم گرفت
و درد ما را دیگران تشخیص داد.
در نتیجه دولت ما برساخته برایند داخلی و
اجتماعی نیست. وقتیکه به مشکلات داخلی ما مشابهت ندارد. حوزه فرهنگ و مطالعات
اسلامی کار من است، من نمی بینم یک دغدغه، نگرانی و اصلا افراط گرایی بحیث یک بیماری یک چهار دانه
دیوانه انجام میدهد، بعد اگر مهار کردیم ختم میشود. درحالیکه چنیین نیست. چرا یک پالیسی ملی عمیق فرهنگی در دولت وجود
ندارد. چون ریشه این موضوع بر میگردد به تاریخ. بخاطریکه دولت از دلی مشکلات
اجتماعی ، تعامل اجتماعی و پیچیده گی ها اجتماعی سر نیاورده است.مثلا شما ظهور
دولت های مدرن در اروپا ببیبند. دردوره هابز اینها دولت های توتالیتر تشکیل شد ولی
اینها معطوف بود به مسایل واقعیت های در جامعه بود و در آرایش قدرت جایگاه خاص خود را داشت و بعد به یک سلسله ریفورم
اصلاحات سیاسی تبدیل شدن به یک نظام دموکراتیک. ولی بر هر حال ریشه به واقعیت های
اجتماعی. از اینکه دولت ریشه های اجتماعی ندارد و حاصل یک الزام بین الملل و منطقه
ای است در نتیجه دولت نمی یتواند شکاف گذشته و اکنون را پر بکنند.
من نمیدانم جامعه مدنی همان ظرفیت را دارد؟ شما
نسل جوان این ظرفیت را دارید ؟ ولی یگانه راه حل اینست که ما به این شکاف آگاه
شویم، درک کنیم چطور این شکاف اتقاق افتاده است. حال ما نسبت به گذشته چی رابطه
دارد واقعاً ما هستیم یا نیستم. من میگویم نیستیم در وقتیکه نیستم چطور میتوان این
شکاف را پل ز و در نتیجه تقکر انتقادی را احیا کرد. اصلا تقکر انتقادی نسبت به گذشته دارد. من
نگرانی آینده نیستم. بلکه بیشتر نگران گذشته هستم.
ما یک تصور روماتیک غلط از گذشته داریم که خانه
آینده و اساس آینده را خراب میکند. اگر ما نسبت به گذشته خود یک اگاهی نسبی پیدا
بکنیم و این اگاهی عام شود و آهسته آهسته الگو بگیریم. شاید کمپاین، ورکشاپ
تاثیرات موقت نسبی داشته باشد اما مسله را بصورت بنیادی حل نمی کند. مسله افراطیت
و ظهور افراط گرایی و جریان های افراط گرایی در جهان اسلام و افغانستان کاملا
پدیده فرهنگی تاریخی است. پدیده سیاسی نیست و دولت ها نمیتواند کاری از پیش ببرد.
این بود خلاص صحبت من و شما جوانان که اراده کردید بصورت انسانی زنده گی کنید.
تشکر از شما
No comments:
Post a Comment